آن امام همام در ۸ ربیع الثانی سال ۲۳۱ هجرى قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در سال ۲۵۴ پس از شهادت پدر بزرگوارشان، حضرت امام علی النقی الهادى (ع) به مقام شامخ امامت و پیشوایی شیعیان برگزیده شدند.
پدر گرامی ایشان حضرت امام علی النقی الهادی (ع) و مادرشان بانوی پارسا و شایسته حدیثه است. این بانوی بزرگوار، از زنان مؤمنه و نیکوکار بود که حضرت امام حسن عسکری (ع) در دامان پاک ایشان متولد شد و پرورش یافت. این زن پرهیزگار، در سفر امام عسکری (ع) به سامراء همراه ایشان بوده و در همان شهر از دنیا رحلت فرمودند.
از آنجا که امام یازدهم (ع) همراه با پدر بزرگوارشان امام هادی (ع) به شهر سامراء پایتخت خلافت عبّاسی منتقل و در آن جا در محله «عسکر» سکونت اجباری داشتند، «عسکری» نامیده شدند.
کنیه ایشان هم «ابو محمّد» و از القاب آن حضرت «سراج»، «زکى» و «خالص» است.
آن حضرت و پدر و جدّ بزرگوار ایشان (ع) به خاطر یاد کرد و زنده نگه داشتن عظمت به دست آمده شیعه در زمان امام هشتم (ع) نیز به «اِبْنُ الرِّضا» (فرزند امام علی بن موسی الرضا علیه السلام) ملقب و شهرت یافته بودند.
ضمناً «نرجس خاتون» نیز همسر گرامی آن حضرت (ع) و مادر ارجمند حضرت صاحب العصر مهدی موعود (عج) میباشند.
امام حسن عسکری (ع) به عظمت نفس و علو مقام معروف، دارای بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی و باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن کریم بودند و مورد احترام خاص قرار میگرفتند.
در شکوه و منقبت آن امام همام (ع) چیزى بالاتر از این نیست که حضرت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) که عدالت گستر جهان و در هم کوبنده ستمگران است، فرزند گرامی ایشان میباشد.
دوران ۲۹ ساله عمر کوتاه و مبارک و حیات شریف و ارزشمند حضرت امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم میگردد:
دوره اول: ۱۳ سال اول زندگی شریف و نورانی آن حضرت (ع) که در مدینه طی گردید.
دوره دوم: ۱۰ سال دیگر قبل از امامت (۱۳ تا ۲۳ سالگی عمر مبارک) که در سامرا تشریف داشتند.
دوره سوم: نزدیک به ۶ سال هم دوره امامت آن حضرت (ع) میباشد.
مدت امامت آن امام همام (ع) شش سال به طول انجامید که با قدرت ظاهری بنی عباس و با حکومت سه خلیفه جابر عباسى به نام هاى معتز، مهتدى و معتمد همزمان بود.
بنى عباس، امام هادى و امام حسن عسکرى (علیهما السلام) را به این بهانه که میخواهند رهبر شیعیان در مرکز حکومت باشند (و البته به منظور مراقبت و کنترل دقیق امام و سرکوبى حرکت هاى احتمالى علیه حکومت) از مدینه به سامراء منتقل نمودند.
از زمان ولیعهدى امام رضا (ع) که شیعه از حاشیه اجتماع تا پایگاه قدرت پیشروى کرده بود، وحشت و ترس بنى عباس فزونى یافته بود و در زمان هاى بعد نیز شیعیان وظیفه خود میدانستند که کاسته شدن قدرت حق را برنتابند، این عامل ترس و کابوسى براى خلفاء عباسى بود؛ لذا آنان چاره اى جز در پیش گرفتن سیاست خانه نشین کردن، مراقبت شدید، زندان و آزار نمى دیدند.
دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود، در بیشتر اوقات عمر شریف امام حسن عسکری (ع)، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت نمود، به طوری که آن بزرگوار (ع) مدت ۳ سال از دوران ۶ ساله امامتشان را در زندان گذرانیدند.
صالح بن وصیف زندان بان آن حضرت (ع)، دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود تا ایشان را آزار بیشتری بدهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام (ع) بودند، تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته، به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند. وقتی از این غلامان، جویای حال امام (ع) شدند، میگفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمیگوید.
عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت امام حسن عسکری (ع) ملاقات میکرد، به احترام آن حضرت (ع) بر میخاست و ایشان را بر مسند خود مینشانید. پیوسته میگفت: در سامرا، کسی را مانند آن حضرت (ع) ندیده ام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.
پسر عبیدالله خاقان میگفت: من پیوسته احوال آن حضرت (ع) را از مردم میپرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع مییافتم. میدیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او میباشند.
در این عصر، جنبش هاى مکتبى زیادى نیز برپا شد، به طورى که نهضت هاى علوى روز به روز گسترش مییافت. ولى بسیارى از این نهضتها به وسیله حکومت کشف و با آن مقابله میشد.
یاران امام (ع) در شهرهاى مختلف پراکنده و امکان تمرکز براى آنان وجود نداشت و از دیگر سو، فشار دستگاه خلافت، عرصه را چنان تنگ کرده بود که امکان هر حرکتى را ناممکن میساخت.
علامه مجلسی (ره) از یکى از یاران حضرت امام عسکرى (ع) روایت کرده که: «ما در عسکر اجتماع کرده بودیم و منتظر ورود ابى محمد (علیه السلام) بودیم که میخواست به دیدار معتمد برود. در این هنگام، نامه اى از امام به دستمان رسید که در آن نوشته شده بود: «ألا لا یسلمنّ علیّ أحد، و لا یشیر إلیّ بیده، و لا یومئ، فإنکم لا تؤمنون على أنفسکم.» یعنى: «مراقب باشید احدى از شما بر من سلام نکند و با دستش مرا نشان ندهد و اشاره هم نکند که در غیر این صورت جانش در خطر خواهد بود.»